تاپس بلاگ

خرید کتاب از گوگل
چاپ کتاب PDF
خرید کتاب از آمازون
خرید کتاب زبان اصلی
دانلود کتاب خارجی
دانلود کتاب لاتین
گت بلاگز اخبار حوادث این ۳ دختر، فرزندان من نیستند! ، ماجرایی که قاضی را هم به خنده انداخت, آقای قاضی همسرم خیانت کرده

ایران نوشت: در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده – میدان ونک – زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده های طلاق و مهریه بودند.مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه

ماجرایی که قاضی را هم به خنده انداخت/ آقای قاضی همسرم خیانت کرده؛ این ۳ دختر، فرزندان من نیستند!

عبارات مهم : فرزند

ایران نوشت: در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده – میدان ونک – زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده های طلاق و مهریه بودند.مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه ۲۷۳ شد. بعد از او سه دختر جوان و نوجوان به ترتیب وارد دادگاه شدند و بعد از سلام به حاضران روی صندلی ها نشستند. سه خواهر ۲۷ ساله، ۲۰ و ۱۷ ساله بودند که به همان ترتیب برابر قاضی جای گرفتند.

قاضی «محمدرضا نیک صفت» رو به مرد میانسال گفت: «چه اتفاقی افتاده که دخترانت را به دادگاه کشانده ای و چنین ادعایی را مطرح کرده ای؟»

این ۳ دختر، فرزندان من نیستند! ، ماجرایی که قاضی را هم به خنده انداخت, آقای قاضی همسرم خیانت کرده

مرد دستی به چانه و ته ریش خاکستری اش کشید و جواب داد: «آقای قاضی، ۳۰ سال بعد از زندگی یکسان تازه خبردار شده است ام که همسرم به من خیانت کرده و این سه دختر، فرزند های من نیستند.»

قاضی در صندلی اش جا به جا شد و با تعجب پرسید: «بر چه اساس و شواهدی نسبت خیانت به همسرت می دهی؟ آن هم همسری که طبق گفته خودت سال ها زحمت شما را کشیده؟»

ایران نوشت: در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده – میدان ونک – زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده های طلاق و مهریه بودند.مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه

مرد که انگار دچار دودلی شده است باشد، بریده بریده جواب داد: «دو هفته پیش با زنم بر سر موضوعی دعوا کردم و او در حالی که به من بد و بیراه می گفت؛ اعتراف کرد که به من خیانت کرده و هر سه دخترمان از مرد دیگری هستند…»

در آن لحظه فرزند ها با هم پچ پچ کردند و زدند زیر خنده. هنگامی که قاضی نگاهش را به سوی آنها برگرداند، دختر بزرگتر گفت: «آقای قاضی دو هفته پیش پدرمان بر سر یک دورهمی خانمانه فامیلی آنقدر مادرمان را سین جیم کرد که او عصبانی شد و گفت؛ «اصلاً خیال کن مرده ای و من از دخترانمان نگهداری می کنم. خیال می کنی فرزند ها را به حال خودشان رها می کنم؟ در میان جر و بحث ارزش بود که مادرمان عصبانی شد و جهت درآوردن لج پدرمان گفت که به او خیانت کرده و…»

تا اسم خیانت به میان آمد خواهرانش هم خندیدند و دختر کوچکتر گفت: «آقای قاضی ما که هر سه شبیه پدرمان هستیم. همه چنین نظری دارند. شما چه می گویید؟»

این ۳ دختر، فرزندان من نیستند! ، ماجرایی که قاضی را هم به خنده انداخت, آقای قاضی همسرم خیانت کرده

قاضی که خنده اش گرفته بود، خودش را کنترل کرد و گفت: «دو خواهرت زیاد شبیه تو هستند، با این حال تو هم شبیه پدرت هستی و حالا که پدرتان پافشاری می کند، باید نظریه کارشناس و تشخیص هویت را مورد استناد قرار داد.»

مرد که تا آن لحظه اخم کرده بود، رو به دختر کوچکترش گفت: «تو که از بقیه خوشگل تر هستی. واقعاً من به این زشتی چطور می توانم پدرت باشم؟» و در این هنگام همه حاضران خنده سر دادند.

ایران نوشت: در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده – میدان ونک – زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده های طلاق و مهریه بودند.مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه

این بار خواهر وسطی رشته حرف را به دست گرفت و گفت: «پدرمان آدم خوب و مهربانی هست. ولی خیلی یکدنده و لجباز است و حالا هم می خواهد مادرمان را وادار به عذر خواهی کند.»

و پدر دخترها لبخندی زد و معلوم شد که دخترها نقشه اش را فهمیده اند. سپس رو به قاضی گفت: «من یک مکانیک کم سواد زیاد نیستم و این حرف ها توی گوشم نمی رود. باید دید آزمایش چه می گوید؟ باید از همه ما «دی ان ای» بگیرند. آخر این هم شد حرف؟ تا یک کلمه به زن مان می گوییم کجا بودید؟ هر چه دلش می خواهد بگوید؟»

این ۳ دختر، فرزندان من نیستند! ، ماجرایی که قاضی را هم به خنده انداخت, آقای قاضی همسرم خیانت کرده

بچه ها دوباره شروع کردند به پچ پچ کردن و پنهانی خندیدن. بعد دختر بزرگتر به قاضی توضیح داد که؛ آنها خانواده ای گرم و شاد هستند. ولی از هنگامی که که گوشی های هوشمند وارد بازار شده است مادرمان دائماً پند و اندرزهای یک گروه تلگرامی را جهت پدر می خواند و به او امر و نهی می کند تا به قول خودش زندگی بهتری داشته باشند. در برابر پدرمان هم نه تنها با گوشی های تلفن میانه خوبی ندارد بلکه دائماً یادآوری می کند که مراقب سوء استفاده کلاهبرداران و شیادان اینترنتی باشیم. بحث و اختلافی که همواره در هر خانواده ای پیش می آید و امری عجیب نیست.

قاضی نیک صفت بعد از آنکه حرف های دو طرف را شنید رو به مرد مکانیک کرد و گفت: «دادخواستی که شما به دادگاه ارائه کرده ای اساساً اشتباه است و به جای دادخواست «نفی نسب» به طرفیت دخترانت باید دادخواست «نفی ولد» به طرفیت از همسرت بدهید. البته آن دادخواست هم باید فوریت داشته باشد و در مدت معینی بعد از تولد فرزند ثبت و ارائه شود. با این حال به نظر می رسد که دعوای راحت شما باعث این ماجرا شده. ضمناً بهتر است به فکر دلجویی از همسر و فرزندانت باشی . با این حال آزمایش «دی ان ای» مستلزم طی مراحل و مدارک داشتن دیگری است که من توصیه می کنم زیاد از این ادامه ندهید.»

مرد مکانیک چند دقیقه ای با قاضی صحبت کرد و آخر راضی شد که پیگیری پرونده را متوقف کند. دخترها یکی یکی از قاضی تقدیر کردند و در حال خنده از دادگاه خارج شدند. در این حال مرد مکانیک به قاضی نزدیک تر شد و گفت: «تا این زن باشد که دیگر هر حرفی به زبانش آمد نزند. من از اول هم می دانستم سر لج حرف هایی زده ولی خواستم درس عبرتی به او بدهم. آقای قاضی مرد باید جَنَم داشته باشد… بله.» سپس با لبخند خداحافظی کرد تا به دخترانش برسد.

واژه های کلیدی: فرزند | دادگاه | مکانیک | فرزندان | خانواده | همسر و فرزند | خیانت به همسر | اخبار حوادث

نویسنده : topsblog

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • خرید کتاب خارجی pdf
  • جعبه هدیه کتاب
  • خرید کتاب خارجی
  • کتاب اورجینال
  • چاپ کتاب آمازون
  • افست کتاب لاتین
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون
  • چاپ کتاب اورجینال
  • چاپ کتاب لاتین
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک کوانتومی
  • کتاب های الکترونیک اورجینال
  • هاردکپی کتاب های سخت افزار
  • کتب چشم پزشکی زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو