وابستگی سارا به خواستگار قبلی به حدی زیاد شده است بود که با وجود داشتن همسر و کودک خردسال دست کشیدن یکباره از این رابطه پنهانی برایش ناممکن بود رابطهای که جز
ارتباط پنهانی رنگ خون گرفت
عبارات مهم : جنایت
نزدیک ظهر بود. دل سارا بدجور شور می زد. گرما در آن پنجشنبه به حدی شدید بود که کودک خردسالش با گریه های بی امان بی تابی می کرد. سارا کودکش را تازه خوابانده بود که زنگ منزل به صدا درآمد. او جهت بیدار نشدن کودک، سریع در را باز کرد. در بهت و ناباوری، علی پشت در ایستاده بود. سارا با دلهره پرسید: «تو اینجا چکار می کنی؟ الان همسرم از سر کار به منزل برمی گردد.» علی قمه ای با خودش آورده بود، ولی سارا نمی توانست آن را از لای در ببیند.
ارتباط پنهانی رنگ خون گرفت
خاطرات در تلاقی برخورد چشمانشان با یکدیگر وقت را به عقب برگرداند؛ چند سال پیش بود که سارا و علی با یکدیگر آشنا شدند و به هم دل بستند ولی آینده جور دیگری برایشان رقم خورد. علی به خواستگاری سارا آمد. سارا چهار سال از علی بزرگ تر بود جهت همین خانواده اش با ازدواج آنها مخالفت کردند و سارا را به اجبار به مردی دیگر دادند. او فرزند دار شد ولی ارتباطش با علی ادامه پیدا کرد؛ قطع یکباره این رابطه برایش ممکن نبود.
علی قمه را در جیب پشت شلوارش مخفی کرده بود. سارا جلوی در ایستاده بود و اجازه ورود نمی داد ولی علی او را متقاعد کرد که جهت صحبت کردن آمده و قصد دعوا ندارد علی از سارا در خواست همیشگی اش را داشت ولی سارا مخالفت کرد. تُن صدای علی در حال اوج گرفتن بود. سارا ترسید. دلواپس بیدار شدن کودکش بود. هیس هیس گفتن هایش هم نتوانست طغیان به پا خواسته علی را آرام کند. علی فریاد می کشید.
وابستگی سارا به خواستگار قبلی به حدی زیاد شده است بود که با وجود داشتن همسر و کودک خردسال دست کشیدن یکباره از این رابطه پنهانی برایش ناممکن بود رابطهای که جز
خاطرات گذشته و قول و قرارهایی که با سارا گذاشته بود جلوی چشمانش رژه می رفت. فکر می کرد به او ظلم شده. هرگز نمی توانست قطع ناگهانی رابطه با سارا را بپذیرد. سال ها قبل هنگامی که تازه علی و سارا با هم آشنا شده است بودند، سارا قول داده بود تا ابد کنار هم باشند ولی حالا اتفاق دیگری رخ داده بود.
خشم علی ثانیه به ثانیه اوج گرفت. قمه را از جیبش درآورد، اوج برد و در یک لحظه ضربه ای به شاهرگ سارا زد و به رابطه میانشان آخر داد. خون از گردن سارا فواره می زد، زمین زیر پایشان فرشی از خون شده است بود، صدای گریه نوزاد فضای منزل را پر کرده بود. ثانیه ای گذشت؛ علی در شوک و ناباوری عمیقی فرو رفته بود. وحشت ناشی از قتل ناخواسته مجابش کرد تا از محل جنایت فرار کند، ولی پلیس هرگز رهایش نکرد. مدتی بعد علی دستگیر شد و حالا او فاصله چندانی با طناب دار ندارد.
یک مقام آگاه با بیان این که اتفاق در نیمه تیر ماه امسال در یکی از استان های غربی کشور اتفاق افتاده هست، راجع به شرح ماجرا به جام جم گفت: بعد از وقوع اتفاق مقتول به پزشکی قانونی انتقال یافته شد. در تحقیقات ابتدایی مشخص شد، سارا ۲۸ ساله، متاهل و دارای یک فرزند خردسال است و به علت شدت جراحات در همان ثانیه اول برخورد قمه به شاهرگ، جان باخته هست. قاتل ۲۴ ساله نیز خواستگار قبلی مقتول بود که بلافاصله بعد از ارتکاب جنایت به کرج و از آنجا به کرمانشاه متواری شده است بود ولی آخر دستگیر شد. پرونده این اتفاق جهت تکمیل تحقیقات با نیابت جهت بررسی زیاد علت فوت به دادسرای پایتخت کشور عزیزمان ایران ارسال شده است و تحت بررسی است.
ارتباط پنهانی رنگ خون گرفت
اخبار حوادث – جام جم
واژه های کلیدی: جنایت | ارتباط | خاطرات | اخبار حوادث