تاپس بلاگ

خرید کتاب از گوگل
چاپ کتاب PDF
خرید کتاب از آمازون
خرید کتاب زبان اصلی
دانلود کتاب خارجی
دانلود کتاب لاتین
گت بلاگز اخبار حوادث کاش همه این روز ها کابوس باشد

«من از زندگی سیر شده است ام کاش همه این کابوس ها خواب و خیال باشد. کاش چشم هایم را باز کنم و ببینم پارسا کنارم هست. هستی دختر ١٢ ساله ام مدام بی قراری می کند. ق

کاش همه این روز ها کابوس باشد

کاش همه این روز ها کابوس باشد

عبارات مهم : ایران

«من از زندگی سیر شده است ام کاش همه این کابوس ها خواب و خیال باشد. کاش چشم هایم را باز کنم و ببینم پارسا کنارم هست. هستی دختر ١٢ ساله ام مدام بی قراری می کند. قرار بود مدرسه ها تعطیل شود و دوتایی با هم به کلاس نقاشی و زبان بروند. حالا هستی هر روز به این فکر می کند که کی برادرش به منزل می آید تا تعطیلات تابستانی ارزش را شروع کنند. عصرها در خیابان های پایتخت کشور عزیزمان ایران می چرخم تا شب شود و به منزل برسم. طاقت دیدن بازی فرزند ها را توی کوچه ندارم. دوچرخه ای که برای پارسا خریده بودم تا تابستان با آن بازی کند گوشه حیاط افتاده که آتش به جگرم می زند.»

کاش همه این روز ها کابوس باشد

اینها حرف های محسن قندی؛ پدر پارسا قندی ٨ ساله هست. او روز ١١ تیر ماه همراه با خانواده اش از سفر شمال به پایتخت کشور عزیزمان ایران برمی گشت که مفقود شد. آن طور که پدرش می گوید پارسا را بعد از تونل وانا، حوالی امام زاده هاشم در نزدیکی رودخانه ای در بزرگراه شمال گم کردند. آنها در حال آماده کردن غذا بودند که عمه پارسا سراغش را گرفت و ناگهان همه متوجه نبود او شدند. پدرش می گوید: «کمی دورتر از جایی که ما توقف کرده بودیم دو ماشین دیگر نیز بودند. پارسا مشغول بازی بود ولی ناگهان ناپدید شد و هرچه گشتیم پیدایش نکردیم. من و خانواده ام هرچه توان داشتیم در اطراف رودخانه دنبال پارسا رفتیم ولی اثری از او نبود. تماس گرفتیم تا امدادگران هلال احمر و ماموران پاسگاه بیایند ولی آنها هم هر چه گشتند نتوانستند پیدایش کنند. صبح روز بعد نیز با روشن شدن هوا جست وجو دوباره از سر گرفته شد و امدادگران، استخرهای پرورش ماهی، کارخانه های سنگ، روستاهای اطراف و تمامی مکان ها در اطراف رودخانه را بررسی کردند ولی اثری از پارسا نبود که نبود.»

حالا که نزدیک به ۵٠ روز از گم شدن پارسا می گذرد هنوز خبر جدی از پیدا شدن پارسا نرسیده. پدر و عموی پارسا مدام گوش ارزش به زنگ گوشی است تا خبری از او برسد. محسن قندی راجع به خبری که تازگی به او داده اند می گوید: «۴ روز پیش زن دکتری با موبایل من تماس گرفت و گفت که پسرم را در ماشین دو جوان در خیابان دانشجو نزدیک ولنجک دیده. می گفت پارسا را از روی عکسی که در خبر رسان تلگرام دیده شناسایی کرده. جوان های داخل ماشین هیچ کدام صورت موجهی نداشتند. روی صورت یکی از آنها هم آثار زخم بخیه و بریدگی دیده.

«من از زندگی سیر شده است ام کاش همه این کابوس ها خواب و خیال باشد. کاش چشم هایم را باز کنم و ببینم پارسا کنارم هست. هستی دختر ١٢ ساله ام مدام بی قراری می کند. ق

زن همین که از ماشین خودش پیاده می شود تا از پسرها راجع به هویت پسربچه داخل ماشین بپرسد آنها شیشه ماشین ارزش را اوج می دهند و می روند. از آنجایی که شیشه های ماشین ارزش هم دودی بوده زن نتوانسته جزییات بیشتری از داخل ماشین گزارش بدهد. این زن همانجا به کلانتری مراجعه و گزارش این عنوان را داده هست. کلانتری همان موقع برای شناسایی ماشین اقدام کرد ولی نتیجه ای نگرفت. آن زن آنقدر از دیدن پارسا داخل ماشین ترسیده بود که حتی نتوانسته بود شماره آن ماشین را بردارد. البته قرار شد ماموران آگاهی اگر در آن منطقه ماشینی با این مشخصات دیدند را به کلانتری ببرند و با آن زن تماس بگیرند تا برای شناسایی به آنجا برود.

اما هنوز خبری نشده است.»پدر پارسا راجع به پیگیری پرونده پسرش در کلانتری می گوید: «پرونده مفقود شدن پارسا هم اکنون در پلیس آگاهی شهر آمل در جریان است ولی هیچ سرنخ و اثری از پسرم پیدا نشده و ما در بی خبری مطلق به سر می بریم، من در تمام مکان هایی که به نظرم می رسید، عکس فرزندم را پخش کرده ام پلیس هم می گوید که عکس پسرم را جزو مفقودشده ها در سیستم پلیس ثبت کرده هست، در نهایت امیدوارم همه دست به دست هم دهند تا پسر من نیز پیدا شود نه اینکه فقط بعد از بروز یک اتفاق تلخ، همه یاد هم بیفتند.»

ما پارسا را در راه سفرمان از پایتخت کشور عزیزمان ایران به شمال گم کردیم و آن شب برای پیدا کردن نشانی از او تا آمل رفتیم. آنجا وقتی از پیدا کردنش ناامید شدیم به کلانتری آمل رفتیم و گزارش مفقودی پارسا را به آنجا دادیم. حالا برای پیگیری های مان نمی توانیم از طریق کلانتری های پایتخت کشور عزیزمان ایران اقدام کنیم و من باید هر روز به آمل بروم و برگردم. متاسفانه قانون کلانتری ها هم اجازه نمی دهد که پرونده را از آمل به پایتخت کشور عزیزمان ایران بیاوریم. صدای پدر پارسا خسته و ناراحت است.

کاش همه این روز ها کابوس باشد

او هر روز راه پایتخت کشور عزیزمان ایران تا آمل را می رود و برمی گردد تا ردی از پسرش پیدا کند: «مادر پارسا حال خوشی ندارد. شب ها حالش بد می شود و باید او را به بیمارستان ببرم. دیشب مادرم در منزل ما مهمان بود. آنقدر ناراحت و پریشان بودم که نفسم اوج نمی آمد. مادرم ترسیده بود. گفت اگر پارسا پیدا شود تو را سالم می خواهد. من کارمند یک شرکت دولتی هستم تمام مرخصی هایم را گرفته ام و تمام شده. رییس تا ماه اول مراعاتم را کرد و حالا زمزمه های اخراجم می آید. ما منزل مان را قسطی خریده ایم. از بانک تماس گرفته اند که قسط های وام منزل را نداده ایم. نمی دانم به بدهکاری هایم فکر کنم یا دنبال پسرم بگردم یا همسرم را به بیمارستان ببرم.»

اخبار حوادث – اعتماد

«من از زندگی سیر شده است ام کاش همه این کابوس ها خواب و خیال باشد. کاش چشم هایم را باز کنم و ببینم پارسا کنارم هست. هستی دختر ١٢ ساله ام مدام بی قراری می کند. ق

واژه های کلیدی: ایران | ماشین | پرونده | رودخانه | در ماشین | اخبار حوادث

نویسنده : topsblog

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • خرید کتاب خارجی pdf
  • جعبه هدیه کتاب
  • خرید کتاب خارجی
  • کتاب اورجینال
  • چاپ کتاب آمازون
  • افست کتاب لاتین
  • خرید کتاب کاغذی از آمازون
  • چاپ کتاب اورجینال
  • چاپ کتاب لاتین
  • کتب خلبانی زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک کوانتومی
  • کتاب های الکترونیک اورجینال
  • هاردکپی کتاب های سخت افزار
  • کتب چشم پزشکی زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی فیزیک
  • خرید کتاب های زبان اصلی علم شیمی
  • هاردکپی کتاب های سرمایه گذاری
  • خرید منابع پزشکی اورجینال
  • دانلود فایل های زبان اصلی بیماری های مغز و اعصاب
  • دانلود فایل های زبان اصلی خودرو