هر روز با سرو صدا، دود و آلودگی ازخواب بلند می شوند و آدم هایی با اشخاص سوخته را که در میان دودهای غلیظ مهمان محله ارزش شده است اند، مشاهده می کنند و دلواپ
به گزارش گروه وبگردی گروه تحریریه سایت جوان؛ با اینکه زیاد به جهنم میماند ولی بهشت مالفروش ها صدایش میزنند. اینجا همه چیز درهم هست، از رینگ و لاستیک کارکرده پراید تا قالپاق دست دوم و دستگاه جوش. درست پشت ورزشگاه شهید کاظمی در بزرگراه آزادگان تهران، محله ای عجیب سر برآورده هست. محله ای که نمی توان گذر از آن را به هرکسی توصیه کرد. خلازیریها همسایه مرتضیگردند، خواهرخواندههایی دوست نداشتنی در گوشه ای از جنوب غرب پایتخت. مرتضی گرد با تمام نابسامانی ها و پرسشها حاشیه نشینیاش در گوشه ای از بزرگراه آزادگان جا خوش کرده و حالا درست در نقطه مقابلش یعنی در آن سوی بزرگراه چشممان به خلازیر روشن می شود.
بهشت اوراقچی ها و شاید عده ای مال فروش. خلازیر را به جمعه بازارش می شناسند. جمعه بازاری از نوع کهنه اش. کاسب های جمعه بازار فقط جمعه ها به خلازیر نمی آیند، آنها می توان هر روز در پشت گاراژهای ضایعات فروشی پیدا کرد. همان هایی که حتی با نگاه کودکانه هم می توان فهمید ریگی به کفش دارند و جنسشان جور نیست.
عکس ، بازار داغ مالفروشهای پایتخت کشور عزیزمان ایران در گرمای تابستان+
خلازیر و مرتضیگرد، دو خواهر خوانده دوست نداشتنی
بعد از گذر از مرتضی گرد حالا به خلازیر رسیدهایم. جایی در بخش آفتاب شهرستان تهران. اینجا خبری از ماشین های رنگارنگ و چند صد میلیونی یا منزل های لوکس و پر زرق و برق نیست. اینجا بازار لوازم دست دوم و کارکرده هست. لوازمی معمولی و بعضا عجیب و غریب که با کمی گشت و گذار در بینشان حتی می توان مطبی را تجهیز کرد! با اینکه پیاده راهها و گوشه های دنج این محله پاتوق دوره گردهاست ،اما بخش عمده ای از کسب و کار در خلازیر به وسیله کسبه ضایعات فروش انجام می شود. کارشان قانونی است و سال هاست ضایعات شرکت ها، ادارات و حتی بیمارستان ها را با شرکت در مزایده ها می خرند و اینجا انبار می کنند تا شاید برایشان مشتری دست به نقدی پیدا شود.
وارد محله که می شویم بی اختیار فیلم سد معبر و حامد بهداد برابر چشمانمان ظاهر می شود. همان مغازه اوراقی فروش حالا مقابلمان قد علم کرده و سال هاست صدها قلم کالای قدیمی در آن خاک خورده و می خورند. از آپارات و تلویزیونهای قدیمی گرفته تا دوربین آندوسکپی که دوران بازنشستگی اش را در چمدانی خاک گرفته در گوشه ای از خلازیر می گذراند. صاحب مغازه میگوید قابل استفاده است و ۵۰۰هزار تومان هم قیمت دارد!
وارد یکی از گاراژها می شویم. پیرمرد موتور یخچال و کولر می فروشد. البته نه جهت خنک کردن، جهت مس های داخل سیم پیچ و بدنه فلزی اش می فروشد. خریداران آهن و ضایعات در پایتخت کشور عزیزمان ایران او را خوب می شناسند و می دانند که موتورهای درب و داغان و اسقاطی را باید به او بفروشند و به پول نزدیکش کنند. از دزدی فروش ها که می پرسم ناراحت می شود و می گوید داخل گاراژ مال دزدی نمی آید. اینها همه اسقاطی اند. ما می خریم، مس و فلزات به درد بخورش را جدا می کنیم و می فروشیم.
هر روز با سرو صدا، دود و آلودگی ازخواب بلند می شوند و آدم هایی با اشخاص سوخته را که در میان دودهای غلیظ مهمان محله ارزش شده است اند، مشاهده می کنند و دلواپ
کمی آنطرف تر دو مرد وسایل الکترونیکی را اوراق می کنند. زیر آفتاب ۴۰درجه قطعات فلزی را جدا می کنند و داخل کیسه ای می ریزند. خدا می داند چند ساعت باید کار کنند تا یک کیلو فلز به درد بخور نصیبشان شود. احمد آقا می گوید ده سالی می شود کاسب اینجاست و خدا رو شکر روزی خود و خانواده اش را در می آورد.
خیابانی جهت تقابل مال فروش ها و کاسب های قدیمی
شریکش ولی دل خوشی از این منطقه ندارد. از مال فروش هایی که هر روز به سراغشان می آیند و حاضرند اجناس دزدی را به کمترین قیمت بفروشند تا معتاد های متجاهری که خلازیر را پاتوق استعمال و فروش مواد مخدر کرده اند. میثم با دقت خازنهای سوار شده است روی یک کیت الکترونیکی را جدا می کند و می گوید: اینجا همه چیز درهم است.حواست نباشد آخرتت را باخته ای. ولی اگر حواست را جمع کنی می توانی لقمه حلال به منزل ببری. تعجبم را که می بیند می گوید: اگر یک روز کامل اینجا بنشینی مال فروش های بسیاری را می بینی که جنس دزدی جهت فروش میآورند. شناسایی ارزش جهت ما راحت هست. حالا دیگر بعد از اینهمه سال کار کردن، می توانیم آدم سالم را از ناسالم تشخیص دهیم.
“مال فروش ها جنس را به هر قیمتی می خواهند بفروشند و بروند. خدا را شکر اکثر کاسب های این منطقه مسایل اخلاقی را رعایت می کنند ولی در بینشان ممکن است کسانی هم پیدا شوند که از مال فروش خرید کنند و اخلاق و شرع را زیر پا بگذارند.”
خارج از گاراژ، همه چیز مرتب تر هست. یکی از مغازه دارها که اجاق گاز و یخچال قدیمی می فروشد، پک عمیقی به سیگارش می زند و می گوید: ما اینجا جهت خودمان روانشناس شده است ایم، شما نه خریداری نه فروشنده. جهت ما هم دنبال شر نباش. هنگامی که می فهمد خبرنگارم و آمده ام از خلازیر گزارشی بگیرم، خنده ای مصنوعی می کند و می گوید: آن طرف خیابان را می بینی، آنها مال فروشند. جنس دزدی می آورند. ما نمی خریم ولی بعضی ها می خرند. البته سراغ ما نمی آیند، چون ما یخچال فروشیم و این روزها دیگر هیچ دزدی نمی رود منزل کسی یخچال بدزدد. مال فروش هایی که اینجا می آیند زیاد ابزار آلات کارگاهی می آورند. از دستگاه جوش و اره برقی، تا فرز و هر دستگاه دیگری که فکرش را بکنی.
ابزارهای دست دوم را با احتیاط بخرید!
نامش را که می پرسم می گوید: نه اسم نه عکس، جهت ما داستان درست نکن. اطلاعات خواستی دادم. اینجا مسئله زیاد دارد. از معتاد و مواد فروش گرفته تا فروشنده کالای دزدی. البته کسی قرار نیست وسایل بزرگ را جهت فروش بیاورد. زیاد خرده ریز و وسایلی را می آورند که بتوان اوراقش کرد و از فروش فلزاتش پول درآورد. اینجا زیاد وسایل و ابزارهای کارگاهی می آورند و می فروشند. خیلی ها نمی خرند ولی بعضی ها هم هستندکه خریدارند و به کارشان دامن می زنند.
عکس ، بازار داغ مالفروشهای پایتخت کشور عزیزمان ایران در گرمای تابستان+
سیگار دیگری روشن میکند و به آرامی میگوید: مسئله اینجا اعتیاد هست. معتادهای متجاهر و مواد فروشهایی که همه میدانند اینجا هستند ولی کسی به سراغشان نمیآید. خدا را شکر اینجا خانواده ای زندگی نمی کند، همه کاسبند و خانواده ای در این منطقه سکونت ندارد. بحث را عوض می کند و می گوید: کمی جلوتر بپیچ سمت راست، آنجا پاتوق خلاف فروش هاست. با تلخندی می گوید: زیاد پرسش پیچشان نکن، با کسی شوخی ندارند!!
شیطان بازار یا دزد بازار ؟!
کمی جلوتر بساطشان را پهن کرده اند، تعدادشان انگشت شمار هست، ولی هرکدام چیزی می فروشند. از آب میوه گیری و ماشین لباسشویی تا رینگ و لاستیک و قالپاق. باطری ماشین هم می شود پیدا کرد. همه چیز در بساطشان پیدا می شود، از خرده ریز و کفش گرفته تا گردنبند و ساعت. یکی از دستفروشها با نگرانی بساطش را جمع می کند، اضطراب در صورت اش موج می زند. شاید تازه کار است و هنوز همه چیز برایش عادی نشده. شاید اگر چند ماه دیگر به سراغش بیایم او هم مانند دیگران بی تفاوت تر از هر لحظه نگاهش را درنگاهمان قفل کند و بگوید: فرمایش؟
یکی از اهالی محل همانطور که از جلوی این بساط ها میگذرد، تاکید میکند که مردمان واقعی این محله همه به فکر کار و زندگی خودشان هستند. اکثر آنها کاسبند و جهت کسب لقمه نان حلال زحمت میکشند ولی دلالبازی در خیابان خلازیر، پای بسیاری از افراد غیرموجه را به محلههای ما باز کرده هست. حالا دیگر همه میدانند جنس دزدیده شده است را در کجا میتوان به آسانی بدون دخالت واسطه فروخت.
هر روز با سرو صدا، دود و آلودگی ازخواب بلند می شوند و آدم هایی با اشخاص سوخته را که در میان دودهای غلیظ مهمان محله ارزش شده است اند، مشاهده می کنند و دلواپ
او به نکتهای هم راجع به مشتریان این بازار اشاره میکند و میگوید: «البته نباید اشتباه خریداران را هم نادیده گرفت. اگر کسی از آنها خرید نکند بازارشان اینقدر داغ نمیشود. متاسفانه بعضی مردم جهت اینکه جنسی را ارزانتر خریداری کنند این بازار را گزینش میکنند. من بهعنوان یک شهروند حق دارم امنیت را از مسئولان شهرم طلب کنم ولی چند سالی است که همه فقط راهکار میدهند و پای عمل که می رسد هیچ اتفاقی نمیافتد.
وقتی وسواس یک مرد موجه را جهت جستجوی اقلام دزدی می بینم، خنده ام می گیرد. کارش که تمام می شود و خریدی نکرده، از او می پرسم، چه شد که فکر خرید از این افراد نااهل را گزینش کردهاید؟ پاسخش تکان دهنده هست. بسیاری از اقلام دزدیده شده است در حوالی خلازیر، اینجا خرید و فروش میشود. چند روز قبل، در نزدیکی اینجا، ضبط ماشین من ربوده شد و چون خیلیها را میشناسم که دیگر عادت کردهاند اقلام دزدی شدهشان را فردای همان روز در بساط دستفروشان خلازیر پیدا کرده و با قیمت دست دوم، دوباره خریداری کنند، من نیز به سراغ این راه حل آمدهام. مگر میشود به همین راحتی مالی را از کسی دزدید و در روز روشن به خودش فروخت؟!
شیشههای ماشین را اوج میکشیم، تا کمی از هیاهوی جهنمی خلازیر و کسب و کارش دور شویم. بعد از چهار راه، راه باز هست. با کمی فشار دادن به پدال گاز به دنیای معمولی بر میگردیم، به آدمهای معمولی و خیابانی بدون زشتیهای خلازیر. خلازیری که خود پتانسیل هرندی شدن را دارد و اگر سریع به دادش نرسند، فردا برایش دیر است.
منبع: مشرق
عکس ، بازار داغ مالفروشهای پایتخت کشور عزیزمان ایران در گرمای تابستان+
انتهای پیام/
بهشت مال فروش ها
واژه های کلیدی: بازار | ماشین | یخچال | ضایعات | ماشین لباسشویی | مال فروش ها | خلازیر | مرتضی گرد
عکس ، بازار داغ مالفروشهای پایتخت کشور عزیزمان ایران در گرمای تابستان+